5 مانع بزرگی که همه کارآفرینان برای موفقیت باید بر آن غلبه کنند.

کامنت : 0
نویسنده:

امیر رضا دهقان

5 مانع بزرگی که همه کارآفرینان برای موفقیت باید بر آن غلبه کنند.

تخمین زده شده است که حدود 96% از کارآفرینان در 10 روز اول آغاز یک کسب و کار، شکست می‌خورند.

خیلی وحشتناک است، درسته!

ولی با خواندن این بلاگ می توانید جزء این 96 درصد نباشید.

 

96% نخست یک عدد تصادفی به نظر می‌رسد اما چیزهای زیادی درباره آن برای گفتن وجود دارد.

تخمین زده شده است که حدود 96% از کارآفرینان در 10 روز اول آغاز یک کسب و کار، شکست می‌خورند (منبع: Inc.com، 12 آگوست 2015)

خیلی وحشتناک است، درسته! 

مخصوصا هنگامی که یکی از موارد زیر را در نظر بگیرید....

هنگام آماده شدن برای کارآفرینی، این مساله می‌تواند ترسناک باشد.

افرادی که می خواهند دیگر یک کارمند ساده نباشند و کسب و کار خودشان را راه اندازی کنند، با شنیدن این آمار کمی می ترسند.

بیشتر مردم تلاش می کنند تا جزو آن 96% نباشند، اما این دقیقاً همان جایی است که اغلب آن ها به آن می رسند.

اما من اغلب درشگفتم که 4% دیگر چه کار می کنند؟

آنها چگونه این کار را انجام می‌دهند؟ چگونه موفق می‌شوند؟

کارآفرینان موفق از چه ترفندها و روش‌هایی برای افتادن در سرپایینی موفقیت استفاده می‌کنند و چگونه به موانع سر راه خود غلبه می‌کنند؟

این بلاگ را دقیقاً به همین خاطر نوشته ام. تا بفهمید کارآفرینان موفق چگونه موانع را از سر راه خود بر می دارند و به پیروزی می رسند. و خبر خوب این است که اگر این بلاگ را تا انتها بخوانید، و تصمیم بگیرید که به تک تک مواردی که ذکر می کنم عمل کنید، قطعاً می توانید جزء آن 96 % نباشید. آماده اید؟ پس بزن بریم!

موفقیت، هم یک ماجراجویی است و هم یک سفر!

موفقیت راهی است که باید به منظور رسیدن به رویاهایمان طی کنیم.

پیشنهاد می‌کنم هنگام طی کردن هر جاده‌ای، نقشه خوبی داشته باشید تا شما را در مسیر راهنمایی کند. پس نقشه را بخوانید تا ببینید نخستین مقصد ما کجاست...

1) یک ذهن ثروتمند برای خود بسازید

ذهنیت می‌تواند چیز جالبی باشد. بیشتر اطلاعات موجود در پرورش یک ذهن موفق، به ما مطالبی ارائه می‌دهند که من آن ها را‌ بی‌فایده یا غیر عملی می‌نامم.

چیزهایی مثل "فقط مثبت فکر کن" و "باور داشته باش".

واقعیت این است که اگر ما واقعاً در چیزی موفق نشده باشیم هرگز به خودمان باور نداشته یا مثبت فکر نخواهیم کرد. باور کردن پس از نتیجه گرفتن به دست می‌آید و یک فرد در امید به دست آوردن پیروزی‌های بزرگتر، ابتدا باید پیروزی‌های کوچکی به دست بیاورد.

وقتی که ما موفق می‌شویم، این به ذهنمان دلیل می‌دهد تا خودمان را باور داشته و آغاز به تفکر مثبت بکنیم سپس ما می‌توانیم:

  1. هدف‌های قابل دستیابی تعیین کنیم
  2. هر روز بر روی آنها تمرکز و کار کنیم
  3. به هدف‌هایمان برسیم
  4. بیشتر خودمان را باور می کنیم
  5. می‌توانیم این فرایند را با هدف‌های دیگری تکرار کنیم.

بعضی از مردم ممکن است فکر کنند: "بدون این که حتی آغاز کرده باشیم چگونه می‌توان از شر تردید و نگرانی رها شد"

ما به این موضوع بعداً خواهیم پرداخت اما در ابتدا...

اجازه بدهید پرسشی بکنم...

.... آیا شما باور دارید هر کسی می‌تواند ثروتمند شود؟

اگر پاسختان هرچیزی غیر از بله است، خوشحال می‌شوم بگویم (و شما هم باید از شنیدنش خوشحال شوید) که قطعاً همه می‌توانند.

اما نکته این جاست...

هرکسی می‌تواند.... اما افراد بسیار کمی واقعا ثروتمند می‌شوند.

با تکنولوژی‌ها و اطلاعات موجود در دنیای امروز، اکنون موفقیت بیش از هر زمان دیگری برای همه آسان‌شده است.

هیچ کس، دیگر نمی‌تواند بهانه بیاورد. بعضی از ثروتمندترین افرادِ دنیا، از هیچ آغاز کرده‌اند.

برای کمک به روشن شدن منظورم، به این مورد ساده فکر کنید...

اگر فردی در خیابان قدم بزند، چند خانه خواهد دید؟ 10.... 20..... حتی شاید 100؟

حالا این یکی را در نظر بگیرید....

چقدر هزینه می‌برد که در آنجا یک خانه ساخته شود؟

بستگی به این دارد که کجای دنیا زندگی می‌کنید، احتمالا حداقل 200 میلیون تومان یا بیشتر، درسته؟

در موردش فکر کنید.

این مقدار پول بسیار زیادی است که درست در آن محله کوچک خوابیده است.

فکرش را بکنید در کل شهر چقدر پول می‌شود، در کل استان یا کشور چطور؟

ببینید! ثروت در اطراف ما وجود دارد.

پس چرا ما نمی‌توانیم تکه‌ای از این ثروت را به چنگ بیاوریم؟

خوب، جالب است بدانید که این سوال کاملاً غلط است!

موضوع، به دست آوردن یک تکه از ثروت نیست، این چیزی است که آن 96% به دنبالش هستند.  

چرا به آنجا نرفته و سهم را خودمان ایجاد نکنیم؟

این ذهنیت آن 4% است.

ما می‌توانیم سهم خودمان را درست کنیم و ما (نه دولت و نه هیچ کس دیگر) تنها کسانی هستیم که خود را از این باور باز می‌داریم که ما می‌توانیم.

ما باید آغاز به دیدن ثروت‌های اطراف خود بکنیم.

به محض این که ثروت هایی که در محیط است را ببینیم ذهنیت ما شروع به باور کردن این خواهد کرد که آن، دست یافتنی است.

به من لطفی بکنید.... این را به صورت یک عادت در بیاورید.

هر روز بیرون رفته و نگاه کنید چه تعداد درخت در آنجا وجود دارد، به همه سبزه‌های چمن در حیاط نگاه کنید، نگاهی به دور خود بیندازید و بگذارید ملکه ذهنتان شود.

مقدار  فراوانی از پتانسیل و ثروت در اطراف ما وجود دارد، ما باید ذهن خود را آموزش دهیم تا ثروتی که اطراف ماست را ببیند.

هنگامی که ما ذهن خود را برای دیدن ثروت اطرافمان آموزش می‌دهیم، ذهن ما به طور ناخودآگاه شروع به عملکرد مثبت‌تری خواهد کرد که به ما امکان می‌دهد آغاز به تعیین اهداف و دست یافتن به آنها کنیم.

2) هوشمندانه مشورت کنید

 

گوش کردن به نصیحت‌های بد را متوقف کنید.

یک ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید: "هرکسی عقیده‌ای دارد"

به بیان دیگر، هر کسی می‌خواهد درباره «چه کار کن» نصیحت کند و اگر به آنها اجازه بدهید شاید تلاش کنند «آن را چگونه انجام بده» را هم به شما بگویند.

اما اجازه بدهید پرسشی بکنم....

چرا باید با فردی مشورت کرد که خودش موفق نبوده است؟ چطور کسی که هرگز چیزی را که ما می‌خواهیم را بدست نیاورده، ما را راهنمایی می‌کند که چطور انجامش دهیم؟

می خواهید از کسی نظر بخواهید که آن را انجام داده است؟

پس:

از مشورت کردن با افراد ناموفق فامیل دست بردارید.

رفیقتان در اتاق صرف چای محل کار نیز (که دقیقا همان قسمتی کار می‌کند که شما کار می‌کنید) به شما برگ برنده بورس را توصیه نخواهد کرد. چون اگر برگ برنده را داشت، اول زندگی خودش را متحول می کرد!

دو دو تا چها رتای ساده: اگر کسی کاری را نکرده است که ما می‌خواهیم انجام دهیم، چیزی را ندارد که ما می‌خواهیم در زندگیمان داشته باشیم، پس نمی‌توانیم به توصیه او گوش کنیم.

این ضرب‌المثل است که: "کور کی شود عصای دست کور".

کسی که راه یا مسیر چگونگی رسیدن به آنجا را نمی‌داند، نمی‌تواند دیگری را راهنمایی کند.

این کاملا بی‌معنی است.

پس در مورد آن فکر کنید...

باید با چه کسی مشورت کرد که واقعا شایسته راهنمایی کردن است؟ پسرعمو «اصغر» که 50 کیلیو اضافه وزن دارد، و 20 سال پیش فوتبال بازی می‌کرده ، احتمالا فرد مناسبی برای نوشتن برنامه بدن سازی برای ما نیست.

و اگر او تلاش کرد به ما توصیه بکند، احتمالا گوش نخواهیم داد، گوش خواهیم داد؟

البته که نه.

پس چرا وقتی که می‌خواهیم در کسب و کار یا کسب درآمد موفق باشیم برای مشورت به سوی دوستان و خانواده می‌رویم (که اغلب‌ ثروتمند نبوده و موفق نیستند)

آنها بیشتر مواقع به جای کمک کردن، به ما انرژی منفی بیشتری می‌دهند مانند: «غیر ممکن است» یا «نمی‌شود».

آیا این ها را قبلا شنیده‌اید؟

ببینید! این طور نیست که آنها بخواهند به ما ضرری برسانند یا ما را عقب نگه دارند، فقط بیشتر مواقع آنها نمی‌توانند رویای ما را تصور کنند. بیایید تنها برای خودمان تصورش کنیم.

بیشتر مردم از ناشناخته‌ها می‌ترسند ، و چون ما را دوست دارند، تلاش می‌کنند که ما را از آن ناشناخته ها در امان نگه دارند. در حالیکه ناخواسته ما را از اهدافمان باز می دارند.  

همه ما رویاهای بزرگی داریم.

ما انتظار داریم که دست یافتن به این رویاها دشوار باشد، ما حتی می‌دانیم مجبوریم تلاش هم بکنیم.

اما به دلیل اینکه آن فرد نمی‌تواند در زندگی خودش آن تلاش‌ها و از خود گذشتن‌ها را تصور کند، معمولا نظر منفی و دلسرد کننده‌ای می‌دهد که می‌تواند ما را در دنبال کردن هدفمان تحت تاثیر قرار دهد.

هنگام مشورت گرفتن واقع‌بین باشید....

ما نمی‌خواهیم از کسی که هنرمند نیست بپرسیم چطور باید نقاشی کرد.

همین طور ما نباید از کسی که به رویاهایش نرسیده است مشورت بخواهیم در این که چگونه باید موفق شد.

ببینید! من مردم را دوست دارم.

من بودن در کنار خانواده و دوستان را گرامی می‌دارم، اما درمورد انتخاب کسی که از وی مشورت می گیرم، نهایت  دقت را می‌کنم.

  • می خواهید ثروتمند شوید؟ با یک شخص ثروتمند مشورت نمایید.
  • می خواهید سالم باشید؟ با یک فرد سالم مشورت نمایید.
  • می خواهید شاد باشید؟ با یک فرد شاد مشورت نمایید.

ما درباره اینکه با چه کسی مشورت کنیم باید هوشمند باشیم.

نکته نهایی: اگر آنها خودشان آن کار را انجام نداده‌اند، نباید توصیه آن ها را بپذیریم.

3) سخت‌تر تلاش کنید نه هوشمندانه‌‌تر

ها !؟

نگاه کنید! اساسا هوشمندانه کار کردن، چیز خوبی است. و بله، وقتی به درجه خاصی از موفقیت برسید، هوشمندانه کارکردن از هر چیز دیگری مهم تر است.

اما هنگامی که ما در آغاز راه هستیم، باید سخت‌تر کار کنیم.

ما باید تلاش کرده و زمان بگذاریم، باید مجوز هوشمندانه کار کردن را به دست بیاوریم.

مرا به اشتباه نیندازید، هوشمندانه کار کردن واجب است، اما این نصف معادله هست.

هیچ کارآفرین موفقی از همان آغاز با هوشمندانه کار کردن شروع نکرده است.

آنها باید عجله می‌کردند، آنها باید روزانه در هر ساعت بیداری‌شان تلاش کمرشکنی می‌کردند.

هر لحظه که آنها بیدار بودند، در حال یادگیری یا کار کردن بر روی چیزی در رابطه با کارشان بودند، گاهی روزها می‌شد که نمی‌خوابیدند.

"مساله پول یا روابط نیس،ت بلکه اشتیاق برای به شدت کار کردن و به شدت یادگرفتن است ".

این موضوع درباره ثروتمندترین مرد دنیا یعنی بیل گیتس هم صادق است.  

ظاهرا او در تمام طول روز هرگز کاری جز برنامه‌نویسی نمی‌کرد، او بر روی کامپیوتر خوابش می‌برد، پس از چند ساعتِ کوتاه بیدار می‌شد و برنامه‌نویسی را دقیقا از همان جایی که مانده بود از سر می‌گرفت.

«بیل» سخت‌تر کار کرد نه هوشمندانه‌تر، در کسب و کاری که همان وقت هم با افراد نابغه اشباع شده بود.

شاید در برخی حوزه ها، باهوش بودن شرط ورود باشد، ولی قطعاً در همان حوزه ها هم شرط پیروزی نیست!  ، «بیل گیتس» با بیشتر کار کردن از بقیه، اوج گرفت.

خب! این برای ما چه معنایی دارد؟

دیگربهانه‌ای برای تازه‌کاران وجود ندارد.

اگر ما در کسب و کارمان جایی نیستیم که می‌خواستیم باشیم، معمولا به این دلیل است که باید سخت تر کار کنیم و تلاش بیشتری به خرج بدهیم.

ما باید زمان بیشتری بگذاریم و از هر کس دیگری سریع‌تر یاد بگیریم ما باید از خود گذشتگی کنیم.

ما باید مشتاق ملاقات های آخر هفته باشیم.

هنگامی که دیگران بیکارند، تفریح کرده و می‌خوابند، ما باید مشتاق کارکردن تا پاسی از شب، و برخاستن از خواب صبح زود باشیم.

در مرحله آغاز، ما بر سر دو راهی پربار بودن یا داشتن زندگی اجتماعی قرار می‌گیریم، اگر واقعا موفقیت را به شدتی که می‌گوییم می‌خواهیم، پاسخ این دوراهی برای موفقیت درازمدت باید روشن باشد.

اما یک نکته کلیدی وجود دارد.

بیشتر افراد موفق در همان سطح پایداری و پیگیری باقی مانده و سال‌ها، یکی پس از دیگری به پیش می‌روند.

بیشتر مردم می‌بُرّند. اغلب مردم تسلیم می شوند.

این همان چیزی است که کسانی را که واقعا موفق‌اند از غیر حرفه‌ای‌ها جدا می‌کند.

هر دو دسته مردم پتانسیل موفقیت را دارند. اما توانایی سنگ زیرین آسیاب بودن و استخوان خرد کردن، چیزی است که آن تفاوت را ایجاد می‌کند.

ما به عنوان یک کارآفرین، بیشتر مواقع باید هوشمندانه‌تر، سخت‌تر و طولانی‌تر کار کنیم، چون رقابت ما چنین است.

هم کار سخت و هم کار هوشمندانه هر دو لازمند.

زمان آن است که هوشمندانه و سخت کار کردن را از هم جدا نکنیم و به داشتن هردو باهم فکر کنیم.

4) یک گروه پیدا کنید

آیا تاکنون شنیده‌اید "شما میانگینِ 5 نفری هستید که در اطراف شما هستند"

خب! این حقیقت دارد.

چه دوست داشته باشیم چه نه، ما به شدت تحت تاثیر نزدیکان خود هستیم، آنها تفکر، تصمیمات، شادی‌ها و عادت‌های ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

با این وجود این مثل یک شمشیر دولبه است...

این موضوع می تواند به ضرر ما تمام شود، چرا که مهم نیست نیت‌های ما چقدر خوب هستند، اگر افراد منفی ما را احاطه کرده‌اند (که همیشه از ما عیب‌جویی می‌کنند و ما را عقب نگه می‌دارند) پس ما شروع به باور کردن حرف‌های آنها می‌کنیم.

مهم نیست خودِ فرد چقدر مثبت فکر می‌کند، سرانجام نیروی اراده تَه می‌کشد و منفی بودن آغاز به تاثیر گذاشتن می‌کند.

اما این می‌تواند یک چیز خوب هم باشد...

اگر ما بدانیم خیلی مثبت نیستیم یا دودل بوده و امروز و فردا می‌کنیم، می‌توانیم خودمان را در احاطه افراد موفق قرار دهیم، افرادی با دستاوردهای بزرگ و کسانی که هر روز تلاش می‌کنند خودشان را بهتر کنند.

وقتی ما این کار را می‌کنیم چاره‌ای نداریم مگر همراه با آنها بهتر شویم.

بودن در این گونه محیط‌ها و گذراندن وقت با آنها باعث می‌شود عادت‌های آنها به ما سرایت کند.

  • می خواهید لاغر و متناسب باشید؟ خود را در میان کسانی قرار دهید که سعی می‌کنند سالم باشند.
  • می خواهید عاشق شوید؟ کسانی را پیدا کنید که پیوسته بیرون رفته و با دیگران ملاقات می‌کنند یا کسانی که ازدواج موفقی داشته‌اند.
  • می خواهید ثروتمند شوید؟ زمانتان را با افراد ثروتمند سپری کنید.

گذشته از این ها، یک چیز دیگر را نیز باید دانست....

در حالیکه می‌خواهیم افراد مثبت و مشوّق که موفقیتمان را می‌خواهند ما را احاطه کنند باید از زندگی در «تالار انعکاس» پرهیز کنیم.

یعنی ما باید به روی انتقادات سازنده باز باشیم.

بیشتر مردم تنها می‌خواهند نظرات مثبت را بشنوند، اما اگر در اطراف ما کسانی باشند که تنها خوبی‌های ما را بگویند هرگز نخواهیم توانست بر روی نقاط ضعفمان کار کنیم.

ما هرگز بهترین کسی نخواهیم شد که می‌خواستیم باشیم، پس مطمئن شوید که در جنبه‌های منفی نیز نظرات دیگران را جویا شوید و آماده بهبود آنها باشید.

5) از یک سیستم اثبات شده پیروی کنید

 

به عقیده من موفقیت را می‌توان در یک کلمه خلاصه کرد: سیستم.

در مورد آن فکر کنید....

آیا «مک‌دونالد» بهترین همبرگرها را در کره زمین دارد؟ به هیچ وجه. با این حال آنها بهترین سیستم ارائه به مشتریان را دارند.

هر شعبه مک‌دونالد در هرکجای دنیا که باشد، سیستم یکسانی دارد:

همبرگر، یک تکه پنیر، سُس خَردل، دو خلال خیارشور.

تازه! حتی ادویه هم نمی‌دهند تا از آنها نخواهید.

این یک سیستم هماهنگ است که هر بچه دبیرستانی می‌تواند در یک روز یاد بگیرد.

اما قدرت آنها،  در همین سیستم است. عاملی که می تواند به شما قدرت ببخشد، سیستم است.

چیزی که من به شدت توصیه می‌کنم، پیدا کردن یک فرد موفق است که سیستمی برای موفقیتش دارد؛ کسی که می‌تواند سیستمش را به شما یاد بدهد. هر جایی که نگاه کنید این گونه است....

دکترها «انترن» دارند، وکیل‌ها، دستیار دارند، مغازه داران هم شاگرد دارند و غیره و غیره.

برای هدف ما در این جا، می‌توان چنین فردی را یک مربی نامید.

چشمان خود را ببندید، فرض کنید که یک مربی دارید.

 کسی که سخنش با رفتارش یکی است.

کسی که تنها هدفش کمک به شماست.

تصور کنید چطور می‌تواند باشد؟

اما الان وقت تصور کردن نیست.

چشمان خود را باز کنید چون من همین حالا دقیقا آن فرد را به شما معرفی می‌کنم....

.... کسی که یک روز در جایگاه فعلی شما بوده، و در طی 15 سال گذشته این کار را انجام داده و بیش از 120 میلیارد تومان به صورت آنلاین درآمد کسب کرده است.

..... کسی که بیش از 50 میلیون تومان در روز درآمد دارد (فقط در هزینه‌های مشاوره)

... کسی که به کارآفرینان قدرت می‌دهد تا بالاخره از مانع به دست آوردن اولین پول آنلاین خود بگذرند.

او کسی نیست جز امیررضا دهقان! مربی من. مردی با سیستمی برای موفقیت که یک کسب و کار دراز مدت و با ثبات را ایجاد کرده است.

متاسفانه بیشتر مردم می خواهند به تنهایی تلاش کنند.

آن ها به منظور آغاز یک کسب و کار فکر می‌کنند که مجبورند دیجی کالایِ بعدی باشند و یک ایده هزار میلیارد تومانی پیدا کنند.

اما مساله این نیست.

99% داستان‌های موفقیت را افرادی ساختند که دیدند افراد موفق دیگر چه کار کرده‌اند و مسیر آنها را دنبال نمودند.

همان طور که «پابلو پیکاسو» گفت: "هنرمندان خوب، کپی می‌کنند؛ هنرمندان عالی می‌دزدند".

اگر بنیانگذار «مک‌دونالد» یک امتیاز انحصاری شعبه «مک‌دونالد» را همراه با همه رهنمودهای چگونگی مدیریت شرکت به ما می‌داد....

  • دقیقا چگونه کارمندان را استخدام و آموزش دهیم.
  • دقیقا چگونه وظایف را برنامه‌ریزی و انجام دهیم.
  • دقیقا چگونه شرکت را موقعیت داده و سود به دست آوریم.

غیر ممکن بود که شکست بخوریم، درست است؟

این بزگترین راز موفقیت است:  موفقیت را مدل‌سازی کنید. سیستم را کُپی کنید.  

با این وجود، در هنگام خرید یک امتیاز انحصاری، فقط یک مشکل وجود دارد...

بیشتر مردم هرگز قدرت خرید آن را ندارند.

به سختی می‌توان یک امتیاز انحصاری را زیر 200 میلیون تومان خرید، ولی اگر شما قدرت خرید چند تا از شعبه های هایپر استار را دارید، بهتر است همین حالا این صفحه را ترک کنید و شعبات خود را افتتاح کنید

J

اما اگر شما چنین پولی برای خرج کردم ندارید ولی به دنبال راه اندازی کسب و کار خود هستید، با دقتِ 10 برابر، ادامه این بلاگ را مطالعه کنید.

خوشبختانه اینترنت این مدل را برای همه ما تغییر داده است.

امروزه فقط ثروتمند زاده ها نیستند که از موفقیت لذت می برند. این روزها با داشتن سیستمِ درست ما هم می‌توانیم درآمد میلیاردی خود را بسازیم! آن هم بدون یک ریال سرمایه‌گذاری.

با وجود اینترنت و یک سیستم درست، و کپی کردن همان سیستم، رسیدن به موفقیت مالی از هر زمان دیگری ساده تر است..

امیررضا دهقان درآمد میلیاردی خود را از 300.000 تومانِ اولیه شروع کرد. چگونه ممکن است؟ او یک سیستم مرحله به مرحله را دنبال کرد. یک سیستم اثبات شده. پس اگر می خواهید همین امروز، یک کسب و کار آنلاین را بدون یک ریال سرمایه گذاری و با کمترین ریسک ممکن آغاز کنید، همین حالا روی دکمه زیر کلیک کنید و به صورت 100% رایگان وارد این سیستم تضمینی شوید. 

نظرات
ارسال نظر
سایر مطالب
گردش پول